معنی فرایند همگانی کردن
حل جدول
لغت نامه دهخدا
همگانی. [هََ م َ / م ِ] (ص نسبی) کلی. عمومی و متعلق به همه. (یادداشتهای مؤلف).
فرهنگ عمید
عمومی،
مترادف و متضاد زبان فارسی
جهانگیر، عالمگیر، عام، عمومی، عمیم، کلی، کلی، همگی
فارسی به ایتالیایی
collettivo
فرهنگ فارسی هوشیار
عمومی، متعلق به همه، کلی
فرهنگ معین
(فَ یَ) مجموعه عملیات و مراحل لازم برای رسیدن به یک هدف مشخص.
معادل ابجد
745